اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
یا زهراء سلام الله علیها
تفسیر سوره مبارکه انعام آیات ۱۰۰تا۱۰۳
و جعلوا لله شرکاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم سبحانه و تعالى عما یصفون (۱۰۰)
بدیع السماوات و الا رض اءنى یکون له ولد و لم تکن له صاحبة و خلق کل شى ء و هو بکل شى ء علیم (۱۰۱)
ذالکم الله ربکم لا إ له إ لا هو خالق کل شى ء فاعبدوه و هو على کل شى ء وکیل (۱۰۲)
لا تدرکه الا بصار و هو یدرک الا بصار و هو اللطیف الخبیر (۱۰۳)
ترجمه :
۱۰۰ - آنان براى خدا شریکهائى از جن قرار دادند در حالى که خداوند همه آنها را آفریده است ، و براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند، منزه است خدا، و برتر است از آنچه توصیف مى کنند.
۱۰۱ - ابداع کننده آسمانها و زمین او است چگونه ممکن است فرزندى داشته باشد و حال آنکه همسرى نداشته و همه چیز را آفریده و او به همه چیز دانا است .
۱۰۲ - (آرى ) چنان است خداوند پروردگار شما، هیچ معبودى جز او نیست آفریدگار همه چیز است ، او را بپرستید و او حافظ و مدبر همه موجودات است .
۱۰۳ - چشمها او را درک نمى کند ولى او همه چشمها را درک مى کند و او بخشنده (انواع نعمتها و با خبر از ریزهکاریها) و آگاه (از همه چیز) است .
تفسیر
خالق همه اشیاء او است
در این آیات به گوشه اى از عقائد نادرست و خرافات مشرکان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است .
نخست مى گوید:(آنها شریکهائى براى خداوند از جن قائل شدند) (و جعلو الله شرکاء الجن )
در اینکه آیا منظور از جن در اینجا معنى لغوى آن یعنى موجودات ناپیدا و پوشیده از حس انسان است ، یا خصوص طایفه جن که قرآن کرارا درباره آنها سخن گفته و به زودى به آن اشاره خواهیم کرد؟ مفسران دو احتمال داده اند.
بنابر احتمال اول ممکن است آیه اشاره به کسانى باشد که فرشتگان و یا هر موجود ناپیداى دیگر را مى پرستیدند، ولى بنا بر احتمال دوم ، آیه اشاره به کسانى مى کند که طایفه جن را شریکهاى خداوند و یا همسران او مى دانستند.
کلبى در کتاب الاصنام نقل مى کند که یکى از طوائف عرب به نام بنوملیح که شعبه اى از قبیله خزاعه بود، جن را میپرستیدند حتى گفته مى شود که پرستش و عبادت جن و عقیده به الوهیت آنها در میان مذاهب خرافى یونان قدیم و هند نیز وجود داشته است .
و به طورى که از آیه 158 سوره صافات و جعلوا بینه و بین الجنة نسبا (میان خداوند و جن خویشاوندى قائل شدند) استفاده مى شود در میان عرب کسانى بودند که یک نوع رابطه خویشاوندى براى جن با خدا قائل بودند،
و به طورى که بسیارى از مفسران نقل کرده اند قریش معتقد بودند که خداوند با جنیان ازدواج کرده و فرشتگان ثمره این ازدواجند!.
سپس به این پندار خرافى پاسـخ گفته و مى گوید: (با اینکه خداوند آنها را (یعنى جن را) آفریده است ) (و خلقهم ).
یعنى چگونه ممکن است مخلوق کسى شریک او بوده باشد، زیرا شرکت نشانه سنخیت و هم افق بودن است در حالى که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
خرافه دیگر اینکه (آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند) (و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم ).
و در حقیقت بهترین دلیل باطل بودن اینگونه عقائد خرافى همان است که از جمله بغیر علم استفاده مى شود، یعنى هیچگونه دلیل و نشانه اى براى این موهومات در دست نداشتند.
جالب توجه اینکه خرقوا از ماده (خرق ) (بر وزن غرق ) گرفته شده که در اصل به معنى پاره کردن چیزى است بدون رویه و حساب ، درست نقطه مقابل خلق که ایجاد چیزى از روى حساب است ، این دو کلمه (خلق و خرق ) گاهى در مطالب ساختگى و دروغین نیز به کار مى رود، منتها دروغهائى که حساب شده است و با مطالعه ساخته مى شود، (خلق و اختلاق ) و دروغهاى بى حساب و به اصطلاح شاخدار (خرق و اختراق ) گفته مى شود.
یعنى آنها این دروغها را بدون مطالعه جوانب مطلب و بدون در نظر گرفتن لوازم آن ساختند.
اما اینکه چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طایفه را در
آیات دیگر برده است یکى مسیحیان که عقیده داشتند عیسى پسر خدا است و دیگر یهود که عزیر را فرزند او مى دانستند.
و به طورى که از آیه 30 سوره توبه اجمالا استفاده مى شود و جمعى از محققین معاصر نیز با مطالعه ریشه هاى مشترک مسیحیت و بودائى مخصوصا در مساله تثلیث دریافته اند، اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده ، بلکه در میان مذاهب خرافى پیشین نیز وجود داشته است .
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در آیات دیگر مطلب را روشن ساخته و مى گوید: و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن اناثا: (آنها فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختران او قرار دادند) (زخرف آیه 19).
و همانطور که در بالا نیز اشاره کردیم در تفاسیر و تواریخ آمده است که طایفه قریش معتقد بودند فرشتگان ، فرزندانى هستند که از ازدواج خداوند با جن به وجود آمده اند!:
ولى در پایان این آیه قرآن قلم سرخ بر تمام این مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بى اساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کننده اى همه این اباطیل را نفى مى کند و مى گوید: (منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافى که براى او مى گویند) (سبحانه و تعالى عما یصفون ).
در آیه بعد به پاسـخ این عقائد خرافى پرداخته نخست میگوید: (خداوند کسى است که آسمانها و زمین را ابداع و ایجاد کرد) (بدیع السماوات و الارض ).
آیا هیچکس دیگر چنین کارى را کرده و یا قدرت بر آن را دارد تا شریک او در عبودیت شمرده شود؟ نه ، همه مخلوقند و سر به فرمان او و نیازمند به ذات
پاک او.
به علاوه چگونه ممکن است او فرزندى داشته باشد در حالى که همسرى ندارد (انى یکون له ولد و لم تکن له صاحبة ).
اصولا چه نیازى به همسر دارد، وانگهى چه کسى ممکن است همسر او باشد با اینکه همه مخلوق او هستند، و از همه گذشته ذات مقدس او از عوارض جسمانى پاک و منزه است و داشتن همسر و فرزند، یکى از عوارض روشن جسمانى و مادى است .
بار دیگر مقام خالقیت او را نسبت به همه چیز و همه کس و احاطه علمى او را نسبت به تمام آنها تاکید کرده ، مى گوید: (همه چیز را آفرید و او به هر چیزى دانا است ) (و خلق کل شى ء و هو بکل شى ء علیم ).
در سومین آیه مورد بحث پس از ذکر خالقیت به همه چیز و ابداع و ایجاد آسمانها و زمین و منزه بودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند و احاطه علمى او به هر کار و هر چیز، چنین نتیجه مى گیرد: (خداوند و پروردگار شما چنین کسى است و چون هیچکس داراى چنین صفات نیست ، هیچکس غیر او نیز شایسته عبودیت نخواهد بود، پروردگار او است و آفریدگار هم او است ، بنابراین معبود هم تنها او مى تواند باشد، پس او را بپرستید) (ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شى ء فاعبدوه ).
و در پایان آیه براى اینکه هر گونه امیدى را به غیر خدا قطع کند و ریشه هر گونه شرک و به طور کلى تکیه به غیر خدا را بسوزاند مى گوید: (حافظ و نگهبان و مدبر همه چیز او است ) (و هو على کل شى ء وکیل ).
بنابراین کلید حل مشکلات شما فقط در دست او مى باشد و هیچکس غیر از او توانائى بر این کار ندارد، زیرا غیر او همه نیازمندند و چشم بر احسان او
دوخته اند با اینحال معنى ندارد کسى مشکلات خود را نزد دیگرى ببرد و حل آن را از او بخواهد.
قابل توجه اینکه در اینجا على کل شى ء وکیل گفته شده است نه لکل شى ء وکیل و تفاوت میان این دو آشکار است ، چون ذکر کلمه (على ) دلیل بر تسلط و نفوذ امر او است ، در حالى که به کار بردن کلمه لام نشانه تبعیت مى باشد.
و به عبارت دیگر تعبیر اول به معنى ولایت و حفظ است و تعبیر دوم به معنى نمایندگى .
در آخرین آیه مورد بحث براى اثبات حاکمیت و نگاهبانى او نسبت به همه چیز و همچنین براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مى گوید: (چشمها او را نمى بینند، اما او همه چشمها را ادراک مى کند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ریزه کاریها و آگاه از همه چیز است ) مصالح بندگان را مى داند و از نیازهاى آنها با خبر است و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مى کند (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر).
در حقیقت کسى که مى خواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چیز باشد باید این صفات را دارا باشد.
به علاوه این جمله دلیل بر آن است که او با همه موجودات جهان تفاوت دارد، زیرا پاره اى از آنها هم مى بینند و هم دیده مى شوند مانند انسانها، پاره اى نه مى بینند و نه دیده مى شوند، مانند صفات درونى ما، بعضى دیگر دیده مى شوند اما کسى را نمى بینند مانند جمادات ، تنها کسى که دیده نمى شود اما همه چیز و همه کس را مى بیند ذات پاک او است .
در اینجا به چند نکته باید توجه کرد.
۱ - چشمها، خدا را نمى بیند.
دلائل عقلى گواهى مى دهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضى از کیفیات آنها را مى بیند و چیزى که جسم نیست و کیفیت جسم هم نمى باشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزى با چشم دیده شود، حتما باید داراى مکان و جهت و ماده باشد، در حالى که او برتر از همه اینها است ، او وجودى است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است ، زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است .
در بسیارى از آیات قرآن از جمله آیاتى که در مورد بنى اسرائیل و تقاضاى رؤیت خداوند سخن مى گوید با صراحت کامل ، نفى امکان رؤ یت از خداوند شده است (به طورى که شرح آن در تفسیر آیه 143 سوره اعراف بخواست خدا خواهد آمد).
عجیب این است که بسیارى از اهل تسنن معتقدند که خداوند اگر در این جهان دیده نشود در عالم قیامت دیده مى شود! و به گفته نویسنده تفسیر المنار هذا مذاهب اهل السنة و العلم بالحدیث : (این عقیده اهل سنت و دانشمندان حدیث است و عجیبتر اینکه حتى محققان معاصر و به اصطلاح روشنفکران آنها نیز تمایل به این موضوع نشان مى دهند و حتى گاهى سرسختانه روى آن ایستادگى مى کنند!)
در حالى که بطلان این عقیده به حدى روشن است که نیاز به بحث ندارد، زیرا دنیا و آخرت (با توجه به معاد جسمانى ) هیچ تفاوتى در این مساله نخواهد داشت ، آیا خداوند که وجودى ما فوق ماده است در قیامت تبدیل به یک وجود مادى مى شود و از آن مقام نامحدودى به محدودى خواهد گرائید، آیا او در آن
روز تبدیل به جسم و یا عوارض جسم مى شود؟ و آیا دلائل عقلى بر عدم امکان رؤ یت خدا هیچگونه تفاوتى میان دنیا و آخرت مى گذارد؟ با اینکه داورى عقل در این زمینه تغییرناپذیر است .
و این عذر که بعضى از آنها براى خود آورده اند که ممکن است در جهان دیگر انسان درک و دید دیگرى پیدا کند، عذرى است کاملا غیر موجه ، زیرا اگر منظور از این درک و دید، درک و دید فکرى و عقلانى است که در این جهان نیز وجود دارد، و ما با چشم دل و نیروى عقل جمال خدا را مشاهده مى کنیم و اگر منظور، چیزى است که با آن جسم را مى توان دید، چنین چیزى در مورد خداوند محال است خواه در این دنیا باشد، خواه در جهانى دیگر، بنابراین گفتار مزبور که انسان در این جهان خدا را نمى بیند ولى مؤ منان در قیامت خدا را مى بینند، یک سخن غیر منطقى و غیر قابل قبول است .
تنها چیزى که سبب شده آنها غالبا از این عقیده ، دفاع کنند این است که در پاره اى از احادیث که در کتب معروف آنها نقل شده امکان رؤ یت خداوند در قیامت آمده است ، ولى آیا بهتر این نیست که باطل بودن این موضوع را به حکم عقل دلیل بر مجعول بودن آن روایات و بى اعتبار بودن کتابهائى که این گونه روایات در آنها آمده است ، بدانیم مگر اینکه این روایات را به معنى مشاهده با چشم دل تفسیر کنیم ؟. آیا صحیح است از حکم خرد و عقل به خاطر چنین احادیثى وداع کنیم و اگر در بعضى از آیات قرآن تعبیراتى وجود دارد که در ابتداى نظر مساله رؤ یت خداوند را مى رساند مانند (وجوه یومئذ ناضرة الى ربها ناظرة ): صورتهائى در آن روز پرطراوت است و به سوى پروردگارش مى نگرد این تعبیرات مانند یدالله فوق ایدیهم : (دست خدا بالاى دست آنها است ) مى باشد که جنبه کنایه دارد زیرا مى دانیم هیچگاه آیه اى از قرآن بر خلاف حکم و فرمان
خرد نخواهد بود.
جالب اینکه در روایات اهل بیت (علیهم السلام ) شدیدا این عقیده خرافى نفى شده و با تعبیرات کوبنده اى از معتقدین آن انتقاد گردیده است از جمله اینکه یکى از یاران معروف امام صادق (علیه السلام ) به نام هشام مى گوید: نزد امام صادق (علیه السلام ) بودم که معاویه بن وهب (یکى دیگر از دوستان آن حضرت ) وارد شد و گفت : اى فرزند پیامبر چه مى گوئى در مورد خبرى که درباره رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) وارد شده که او خداوند را دید؟ به چه صورت دید؟! و همچنین در خبر دیگرى که از آن حضرت نقل شده که مؤ منان در بهشت پروردگار خود را مى بینند، به چه شکل خواهند دید؟امام صادق (علیه السلام ) تبسم (تلخى ) کرد و فرمود: اى معاویة بن وهب ! چقدر زشت است که انسان هفتاد، هشتاد سال عمر کند، در ملک خدا زندگى نماید و نعمت او را بخورد، اما او را درست نشناسد، اى معاویه ! پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هرگز خداوند را با این چشم مشاهد نکرد، مشاهده بر دو گونه است مشاهده با چشم دل و مشاهده با چشم ظاهر، هر کس مشاهده با چشم دل را بگوید درست گفته و هر کس مشاهده با چشم ظاهر را بگوید دروغ گفته و به خدا و آیات او کافر شده است ، زیرا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: هر کس خدا را شبیه خلق بداند کافر است .
و در روایت دیگرى که در کتاب توحید صدوق از اسماعیل بن فضل نقل شده مى گوید: از امام صادق (علیه السلام ) پرسیدم آیا خدا در قیامت دیده مى شود؟ فرمود: منزه است خداوند از چنین چیزى و بسیار منزه است ... ان الابصار لا تدرک الا ماله لون و الکیفیة والله خالق الالوان و الکیفیات : (چشمها نمى بیند جز چیزهائى را که رنگ و کیفیتى دارند در حالى که خداوند آفریننده رنگها و کیفیتها است )
جالب اینکه در این حدیث مخصوصا روى کلمه (لون ) (رنگ ) تکیه شده و امروز این مطلب بر ما روشن است که خود جسم هرگز دیده نمى شود، بلکه همواره رنگ آن دیده مى شود، و اگر جسمى هیچگونه رنگ نداشته باشد هرگز دیده نخواهد شد.
(در جلد اول تفسیر نمونه صفحه 156 ذیل آیه 46 سوره بقره نیز بحثى در این زمینه کرده ایم ).
۲- خالقیت خداوند نسبت بهمه چیز
بعضى از مفسران اهل تسنن که از نظر عقیده ، تابع مذهب جبر هستند با آیه فوق که خالقیت خدا را به همه چیز بیان مى کند براى مسلک جبر استدلال کرده اند، مى گویند: اعمال و افعال ما نیز از اشیاء این جهان است ، زیرا شى ء به هر گونه موجودى گفته مى شود، خواه مادى یا غیر مادى ، خواه ذات یا صفات ، بنابراین هنگامى که مى گوئیم خداوند آفریننده همه چیز است ، باید بپذیریم که آفریننده افعال ما نیز هست و این جز جبر نخواهد بود.
ولى طرفداران آزادى اراده و اختیار پاسـخ روشنى براى اینگونه استدلالها دارند و آن اینکه خالقیت خداوند حتى نسبت به افعال ما منافاتى با اختیار ما ندارد، زیرا افعال ما را مى توان به ما نسبت داد و هم به خدا، اگر به خدا نسبت دهیم به خاطر آن است که همه مقدمات آن را او در اختیار ما گذاشته است ، او است که به ما قدرت و نیرو و اراده و اختیار داده است ، بنابراین چون همه مقدمات از او است مى توان اعمال ما را به او نسبت داد و او را خالق آنها دانست ولى از این نظر که تصمیم نهائى با ما است مائیم که از قدرت و اختیار خدا داد استفاده کرده و یکى از دو طرف فعل یا ترک را انتخاب مى کنیم ، از این جهت ، افعال به ما نسبت داده مى شود و ما در مقابل آنها مسئول هستیم .
و به تعبیر فلسفى در اینجا دو خالق و دو علت در عرض یکدیگر نیستند بلکه در طول یکدیگرند، وجود دو علت تامه در عرض هم معنى ندارد، اما اگر طولى باشند هیچ مانعى نخواهد داشت ، و از آنجا که افعال ما لازمه مقدماتى است که خدا به ما داده است ، این لوازم را مى توان به او نیز نسبت داد و هم به کسى که افعال را انجام داده است .
این سخن درست به آن مى ماند که شخصى براى آزمودن کارکنان خود آنها را در کار خویش آزاد بگذارد و اختیار تمام به آنها بدهد و تمام مقدمات کار را فراهم سازد، بدیهى است کارهائى که آنها انجام مى دهند از یک نظر کار رئیس آنها محسوب مى شود ولى این موضوع سلب آزادى و اختیار را از کارمندان نمى کند، بلکه آنها در برابر کار خویش مسئولند. درباره عقیده جبر و اختیار به خواست پروردگار مشروحا در ذیل آیات مناسب بحث خواهد شد.
۳ - بدیع یعنى چه ؟
همانطور که در بالا اشاره کردیم ، کلمه بدیع به معنى وجود آورنده چیزى بدون سابقه است ، یعنى خداوند آسمان و زمین را بدون هیچ ماده و یا طرح و نقشه قبلى ایجاد کرده است .
در اینجا بعضى ایراد مى کنند که چگونه ممکن است چیزى از عدم به وجود آید ما در ذیل آیه 117 سوره بقره (جلد اول تفسیر نمونه صفحه 300) مشروحا در پاسـخ این ایراد بحث کرده ایم و خلاصه آن این است : اینکه مى گوئیم خداوند موجودات را از عدم به وجود آورد مفهومش این نیست که عدم ماده تشکیل دهنده موجودات جهان است ، مثل اینکه مى گوئیم نجار، میز را از چوب ساخته
است ، چنین چیزى مسلما محال است ، زیرا (عدم ) نمى تواند ماده وجود باشد.
بلکه منظور این است موجودات این جهان قبلا نبوده اند، سپس به وجود آمده اند این موضوع هیچگونه اشکالى ندارد و مثالهائى براى آن در جلد اول زده ایم و در اینجا اضافه مى کنیم که ما در محیط ذهن و فکر خود مى توانیم موجوداتى پدید آوریم که قبلا به هیچوجه در ذهن ما نبوده اند، شک نیست که این موجودات ذهنى براى خود یکنوع وجود و هستى دارند، اگر چه همانند وجود خارجى نیستند، ولى بالاخره در افق ذهن ما وجود دارند، اگر وجود چیزى بعد از عدم محال باشد چه تفاوتى میان وجود ذهنى و وجود خارجى است ، بنابراین همانطور که ما در ذهن خود وجودهائى مى آفرینیم که قبلا نبوده است ، خداوند هم در عالم خارج چنین کارى را مى کند، کمى دقت درباره این مثال و یا مثالهائى که در جلد اول زده ایم مى تواند این مشکل را حل کند.
۴- لطیف ، یعنى چه ؟
در آیات فوق یکى از اوصاف خداوند، لطیف ذکر شده و آن از ماده لطف است هنگامى که درباره اجسام به کار رود به معنى سبکى در مقابل سنگینى و هنگامى در باره حرکات (حرکت لطیفه ) به کار رود به معنى یک حرکت کوچک و زودگذر و گاهى در مورد موجودات و کارهاى بسیار دقیق و باریک که با حس قابل درک نیستند گفته مى شود، و اگر خدا را به عنوان لطیف توصیف مى کنیم نیز به همین معنى است ، یعنى او خالق اشیاى ناپیدا و داراى افعالى است که از محیط قدرت استماع بیرون است ، بسیار باریک بین و فوق العاده دقیق مى باشد.
حدیث جالبى در این زمینه از فتح بن یزید جرجانى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) نقل شده یک معجزه علمى محسوب مى شود، حدیث چنین است که امام مى فرماید: اینکه مى گوئیم خداوند لطیف است به خاطر آن است
که مخلوقات لطیف آفریده و به خاطر این است که از اشیاء لطیف و ظریف و ناپیدا آگاه است ، آیا آثار صنع او را در گیاهان لطیف و غیر لطیف نمى بینى ؟ و همچنین در مخلوقات و حیوانات کوچک و حشرات ریز و چیزهائى که از آن هم کوچکتر است ، موجوداتى که به چشم هرگز نمى گنجند، و از بس کوچکند و نر و ماده و تازه و کهنه آنها نیز شناخته نمى شود، هنگامى که این گونه موضوعات را مشاهده مى کنیم ... و آنچه در اقیانوسها و درون پوست درختان و بیابانها و صحراها وجود دارد به نظر مى آوریم ... و اینکه موجوداتى هستند که هرگز چشم ما آنها را نمى بیند، و با دست خود نیز نمى توانیم آنها را لمس کنیم ، از همه اینها مى فهمیم که آفریننده آنها، لطیف است حدیث فوق که اشاره به میکربها و حیوانات ذره بینى است و قرنها قبل از تولد پاستور بیان شده تفسیر لطیف را روشن مى سازد این احتمال نیز در تفسیر این کلمه وجود دارد که منظور از لطیف بودن خداوند آن است که ذات پاک او چنان است که هرگز با احساس کسى درک نمى شود، بنابراین او لطیف است زیرا هیچ کس از ذات او آگاه نیست ، و خبیر است چون از همه چیز آگاه است .
این معنى نیز در بعضى از روایات اهل بیت (علیهم السلام ) به آن اشاره شده است و باید توجه داشت که هیچ مانعى ندارد که هر دو معنى از این کلمه اراده شده باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مبارکه انعام آیات ۱۰۴ تا ۱۰۷
قد جاءکم بصائر من ربکم فمن اءبصر فلنفسه و من عمى فعلیها و ما اءنا علیکم بحفیظ (۱۰۴)
و کذلک نصرف الایات و لیقولوا درست و لنبینه لقوم یعلمون (۱۰۵)
اتبع ما اءوحى إ لیک من ربک لا إ له إ لا هو و اءعرض عن المشرکین (۱۰۶)
و لو شاء الله ما اءشرکوا و ما جعلناک علیهم حفیظا و ما اءنت علیهم بوکیل (۱۰۷)
ترجمه :
۱۰۴ - دلائل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد، کسى که (بوسیله آن حق را) ببیند به سود خود اوست و کسى که از دیدن آن چشم بپوشد به زیان خود اوست ، و من شما را اجبار نمیکنم .
۱۰۵ - و این چنین آیات را در شکلهاى گوناگون بیان مى داریم بگذار آنها بگویند تو درس خوانده اى (و آنها را از دگرى آموخته اى ) هدف ما این است که آنرا براى کسانى که علم و آگاهى دارند روشن سازیم .
۱۰۶ - از آنچه از طرف پروردگارت بر تو وحى شده پیروى کن ، هیچ معبودى جز او نیست ، و از مشرکان روى بگردان .
۱۰۷ - اگر خدا مى خواست (همه به اجبار ایمان مى آوردند و هیچ یک ) مشرک نمى شدند و ما تو را مسئول (اعمال ) آنها قرار ندادیم و وظیفه ندارى آنها را مجبور (به ایمان ) سازى .
تفسیر
وظیفه تو اجبار کردن نیست
این آیات در حقیقت یک نوع خلاصه و نتیجه گیرى از آیات گذشته است . نخست مى گوید: دلائل و نشانه هاى روشن در زمینه توحید و خداشناسى و نفى هر گونه شرک که مایه بصیرت و بینائى است براى شما آمد (قد جائکم بصائر من ربکم ).
بصائر جمع بصیرة از ماده بصر به معنى دیدن است ، ولى معمولا در بینش فکرى و عقلانى به کار برده مى شود، و گاهى به تمام امورى که باعث درک و فهم مطلب است ، اطلاق مى گردد، و در آیه فوق به معنى دلیل و شاهد و گواه آمده است و مجموعه دلائلى را که در آیات گذشته در زمینه خداشناسى گفته شد در بر مى گیرد بلکه مجموع قرآن در آن داخل است .
سپس براى اینکه روشن سازد این دلائل به قدر کافى حقیقت را آشکار مى سازد و جنبه منطقى دارد، مى گوید: آنهائى که به وسیله این دلائل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشته اند، و آنها که همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کرده اند (فمن ابصر فلنفسه و من عمى فعلیها).
و در پایان آیه از زبان پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى گوید: من نگاهبان و حافظ شما نیستم (و ما انا علیکم بحفیظ).
در اینکه منظور از این جمله چیست ، مفسران دو احتمال داده اند، نخست اینکه من حافظ اعمال و مراقب و مسئول کارهاى شما نیستم ، بلکه خداوند همه را نگاهدارى مى کند و پاداش و کیفر هر کس را خواهد داد، وظیفه من تنها ابلاغ رسالت و تلاش و کوشش هر چه بیشتر در راه هدایت مردم است .
دیگر اینکه : من مامور و نگاهبان شما نیستیم ، که با جبر و زور شما را به ایمان دعوت کنم ، بلکه تنها وظیفه من بیان منطقى حقایق است و تصمیم نهائى با خود شما است .
و مانعى ندارد که هر دو معنى از این کلمه ، اراده شود.
در آیه بعد براى تاکید این موضوع که تصمیم نهائى در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است ، مى گوید: این چنین ما آیات و دلائل را در شکلهاى گوناگون و قیافه هاى مختلف بیان کردیم (و کذلک نصرف الایات ).
ولى جمعى به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هیچگونه دلیل ، گفتند این درسها را از دیگران (از یهود و نصارى و کتابهاى آنها) فرا گرفته اى (و لیقولوا درست ).
ولى جمع دیگرى که آمادگى پذیرش حق را دارند، و صاحب بصیرتند و عالم و آگاهند، بوسیله آن چهره حقیقت را مى بینند و مى پذیرند (ولنبینه لقوم یعلمون ).
تهمت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از نظر فراگیرى تعلیماتش از یهود و نصارى ، مطلبى است که بارها از طرف مشرکان عنوان شد و هنوز هم مخالفان لجوج آن را تعقیب مى کنند: در حالى که اصولا در محیط جزیره عربستان ، درس و مکتب و علمى نبود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آن را فرا گیرد، و مسافرتهاى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به خارج شبه جزیره به قدرى کوتاه بود که جاى این گونه احتمال ندارد معلومات یهود و مسیحیان ساکن محیط حجاز نیز به قدرى ناچیز و آمیخته با خرافات بود که اصلا قابل مقایسه با قرآن و تعلیمات پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نبود، توضیح بیشتر درباره این موضوع را در ذیل آیه 103 سوره نحل به خواست خدا خاطر نشان خواهیم ساخت .
سپس وظیفه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را در برابر لجاجتها و کینه توزیها و تهمتهاى مخالفان ، مشخص ساخته ، مى گوید: وظیفه تو آن است که از آنچه از طرف پروردگار بر تو وحى مى شود، پیروى کنى ، خدائى که هیچ معبودى جز او نیست (اتبع ما اوحى الیک من ربک لا اله الاهو).
و نیز وظیفه تو این است که به مشرکان و نسبتهاى ناروا و سخنان بى اساس آنها اعتنا نکنى (و اعرض عن المشرکین ).
در حقیقت این آیه یکنوع دلدارى و تقویت روحیه نسبت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، که در برابر اینگونه مخالفان در عزم راسخ و آهنینش کمترین سستى حاصل نشود.
از آنچه گفتیم به خوبى روشن مى شود که جمله و اعرض عن المشرکین (از مشرکان روى بگردان و به آنها اعتنا نکن ) هیچگونه منافاتى با دستور دعوت آنها به سوى اسلام و یا جهاد در برابر آنان ندارد، بلکه منظور این است که به سخنان بى اساس و تهمتهاى آنها، اعتنا نکند و در راه خویش ، ثابت قدم بماند.
در آخرین آیه مورد بحث بار دیگر این حقیقت را تایید مى کند که خداوند نمى خواهد آنها را به اجبار وادار به ایمان سازد و اگر مى خواست همگى ایمان مى آوردند و هیچکس مشرک نمیشد (و لوشاء الله ما اشرکوا)
و نیز تاکید مى کند تو مسئول اعمال آنها نیستى و براى اجبار آنها به ایمان ، مبعوث نشده اى (و ما جعلناک علیهم حفیظا).
همانطور که تو وظیفه ندارى آنها را به اجبار به کار خیر دعوت کنى (و ما انت علیهم بوکیل ).
تفاوت حفیظ و وکیل در این است که حفیظ به کسى مى گویند که از شخص یا چیزى مراقبت کرده و او را از زیان و ضرر حفظ مى کند، اما وکیل به کسى مى گویند که براى جلب منافع براى کسى تلاش و کوشش مى نماید.
شاید نیاز به تذکر ندارد که نفى این دو صفت (حفیظ و وکیل ) از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به معنى نفى اجبار کردن بر دفع زیان یا جلب منفعت است و گر نه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از طریق تبلیغ و دعوت به کارهاى خیر و ترک کارهاى شر این دو وظیفه را در مورد آنها به صورت اختیارى انجام مى دهد.
لحن این آیات از این نظر بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به خدا و مبانى اسلام هیچگونه جنبه تحمیلى نمى تواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروى کند، زیرا ایمان اجبارى ارزشى ندارد مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.
قرآن بارها در آیات مختلف روى این حقیقت تاکید کرده و بیگانگى اسلام را از اعمال خشونت بارى همانند اعمال کلیسا در قرون وسطى و محکمه تفتیش
عقائد و امثال آن اعلام مى دارد. و بخواست خدا در آغاز سوره برائة علل سخت گیرى اسلام در برابر مشرکان مورد بحث قرار مى گیرد.
منبع (ادامه ...):
امام علی علیه السلام:
اَلرُّکُونُ إِلَى اَلدُّنْیَا مَعَ مَا یُعَایَنُ مِنْ غِیَرِها جَهْلٌ
دل بستگى به دنیا، با وجود مشاهده دگرگونى هاى آن، نادانى است
غررالحکم، ح 1979
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52554
http://islamicworld.ir/fa/index.php
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
اگر ملّت ایران بخواهد به آن هدفها برسد، بخواهد این راه را ادامه بدهد، باید راه امام بزرگوار را درست بشناسد، اصول او را درست بشناسد، نگذارد شخصیّت امام را تحریف کنند، که تحریف شخصیّت امام، تحریف راه امام و منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملّت ایران است. اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد ...
*************
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
حالا یکی از برادرها گفت رفراندوم؛ اینجوری گفتند که اگر چنانچه شما از اوّل در همهی مسائلی که پیش میآمد رفراندوم میکردید، حالا آن حسّاسیّت روی رفراندوم وجود نداشت. کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است؟ مگر همهی مردمی که در رفراندوم باید شرکت کنند و شرکت میکنند، امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور میشود رفراندوم کرد، در مسائلی که تبلیغات میشود کرد، از همه طرف حرف میشود زد؟ اصلاً یک کشور را شش ماه درگیر بحث و جدل و گفتگو و دوقطبیسازی میکنند برای اینکه یک مسئلهای رفراندوم بشود. در همهی مسائل رفراندوم بکنیم؟ یعنی قضایا اینجوری نیست که آدم اینجور ساده از رویشان [عبور کند].
وصیتنامه شهید مدافع حرم شهید محمد اتابه/پسرم بابا رفت که حضرت زینب تنها نماند
کانال فضیلتها | کانال طاووس الجَنَّه | کانال شَرحِ سِرّ ( تماشاگه راز)
پایگاه اطلاعرسانی سید ابراهیم رئیسی:
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
*****
التماس دعا
- ۰۲/۰۶/۲۰